به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شهروند، چینیها برخلاف آمریکا به کشورهای خاورمیانه فهماندهاند که نقش آنها در منطقه نقش یک استعمارگر نیست و آنها درواقع یک شریک تجاری هستند که به دنبال آرامش منطقهاند. این سیاست هوشمندانه چین، حالا آنها را به دومین قدرت اقتصادی جهان تبدیل کرده است و آمریکا را بهشدت به رقابت با چشمبادامیها انداخته است؛ رقابتی که جهان از آن با عنوان جنگ تجاری آمریکا و چین نام میبرد.
چین چگونه ابرقدرت شد؟
زمزمه خروج آمریکاییها از خاورمیانه این روزها بیشتر از همیشه شنیده میشود؛ این اتفاق را میتوان مشابه خروج نیروهای انگلیسی از منطقه خاورمیانه در دهه ١٩٧٠ میلادی دانست. در انتهای دهه ٦٠ میلادی، زمانی که زمزمه خروج نیروهای انگلیسی از منطقه خاورمیانه مطرح بود، همزمان نشانههایی از ظهور قدرت بزرگ دیگری بهعنوان جایگزین انگلستان در منطقه مشاهده میشد؛ اما باید ببینیم این بار بعد از خروج آمریکا از منطقه کدام قدرت جهانی جایگزین آمریکا در منطقه خاورمیانه خواهد شد. با بررسی آمارهای اقتصادی مشاهده میشود، چین بهعنوان قدرتی اقتصادی بهزودی جایگزین آمریکا خواهد شد. کشور چین در دهه ١٩٨٠ میلادی از نظر حجم تولید ناخالص داخلی کشوری متوسط و از نظر تولید سرانه داخلی کشوری ضعیف بود؛ اما در انتهای دهه ١٩٨٠ میلادی با تغییر رویکرد اقتصادی و اعمال سیاست درهای باز، حرکت خود را به سمت تبدیلشدن به قدرتی اقتصادی آغاز کرد.
بنا به گزارش بانک جهانی، در حالی که در سال ١٩٨١ حجم تولید ناخالص داخلی چین به قیمت ثابت سال ٢٠١٠ تنها ٣٥٨میلیارد دلار در سال بود، اقتصاد این کشور با تجربهکردن رشد بالا و پایدار در چهار دهه گذشته، حجم تولید ناخالص داخلی خود را به رقم ١٠,٧ تریلیون دلار در سال ٢٠١٨ میلادی رساند. این آمار نشان میدهد که نقطه ثقل اقتصادی دنیا از غرب به سمت شرق حرکت کرده است.
درواقع چین موفق شد در کمتر از ٤٠ سال صد برابر حجم اقتصاد خود را بزرگتر کند اما به نظر میرسد چین به این تحول اقتصادی راضی نشده است و تلاش دارد مسیر رو به رشد خود را در سالهای آتی حفظ کند برای این منظور چین تلاش دارد سه هدف بزرگ اقتصادی را دنبال کند. این سه هدف شامل پیداکردن بازارهای هدف، تأمین انرژی ارزان برای تولید بیشتر و فراهمکردن کریدورهای امن برای صادرات محصولات چینی میشود.
بنا به دلایلی که ذکر شد چین در دو دهه گذشته بهشدت تلاش داشته است تا روابط اقتصادی خود را با همه کشورهای خاورمیانه تقویت کند؛ اما به نظر میرسد جنس حضور چین در خاورمیانه با نوع فعالیت آمریکا در دهههای گذشته در این منطقه بسیار متفاوت خواهد بود.
سیاست شریک تجاری نه استعمارگر
پس از انتخاب شی جینگ پینگ به ریاستجمهوری چین در سال ٢٠١٢، این رهبر حزب کمونیست تلاش کرد تا با ایجاد منافع مشترک با همه کشورهای خاورمیانه، منافع اقتصادی آتی این کشور را در آینده تأمین کند. اولین اقدام چین در این مسیر اعلام پروژه راه ابریشم جدید در سال ٢٠١٣ میلادی بود. با این پروژه چین تلاش کرد تا مسیری امن را برای صادرات کالا از طریق کشورهای آسیای میانه، کشورهای خاورمیانه و کشورهای حاشیه دریای مدیترانه به سمت اروپا فراهم کند.
البته این تنها مسیری نیست که چین برای صادرات کالا روی آن حساب کرده است؛ دو مسیر دیگر شامل مسیر زمینی پاکستان و استفاده از بنادر این کشور برای صادرات از طریق دریا و انتقال کالا از طریق بنادر هند به سمت دریای سرخ و کانال سوئز میشود. برای این منظور چین نیاز به مسیری امن برای صادرات کالاهای خود دارد و این دقیقا نقطه تقابل استراتژی چینیها با سیاست آمریکاییها در منطقه است.
ما جنگافروز نیستیم
چینیها برخلاف رقیب اقتصادی خود علاقه دارند تا خاورمیانه همیشه در آرامش و به دور از تنش باشد. با اینکه فضای سیاسی خاورمیانه پس از جنگ اعراب با رژیم صهیونیستی تا کنون چنین فضای پرتنشی را تجربه نکرده است، چین با سیاستی عاقلانه موفق شده است با تمام کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا روابط دوستانه داشته باشد و تمام تلاش خود را بر تنشزدایی بین کشورهای خاورمیانه معطوف کرده است. چین با کشورهای الجزایر، مصر، ایران، عربستان سعودی و امارات متحده عربی پیمان جامع استراتژیک را به تصویب رسانده و همکاریهای مثبت تجاری و سیاسی با دیگر کشورهای منطقه را ازجمله جیبوتی، عراق، اردن، کویت، مراکش، عمان، قطر و ترکیه پیگیری کرده است. این مسأله نشان میدهد که چین برخلاف آمریکا برای تأمین منافع خود در منطقه نیاز دارد تا با نزدیککردن کشورهای منطقه به یکدیگر، صلح و ثبات را در منطقه به ارمغان آورد که این مطلب میتواند علاوه بر چین منافع اقتصادی کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا را تأمین کند.
نفت میخریم کالا میفروشیم
منطقه خاورمیانه علاوه بر اینکه بازاری مناسب برای کالاهای چینی است، بزرگترین تولیدکننده نفت و گاز بهعنوان مهمترین نهاده برای تولید کالاهای چینی قلمداد میشود. بنابراین چین تلاش کرده است با طراحی معاهدههایی که برد را برای دو طرف به ارمغان میآورد، با کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا منافع مشترک پیدا کند. به گزارش اندیشکده آتلانتیک، در دوره ریاستجمهوری شی جینگ پینگ حجم تجارت چین با کشورهای خاورمیانه افزایش چند برابری داشته است. در بین سالهای ٢٠٠٥ و ٢٠١٤ میلادی چین بیش از ٣٠میلیارد دلار با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس قرارداد امضا کرده است که این رقم معادل ٨درصد از حجم قراردادهای تجاری چین در این مدت است. علاوه بر این، چین در سالهای گذشته حجم تجارت خود را با کشورهای غیر عربزبان منطقه افزایش داده است. مبادلات تجاری چین با ترکیه از ١٠میلیارد دلار در سال ٢٠٠٦ میلادی به بیش از ٢٦میلیارد دلار در سال ٢٠١٧ رسیده است و میزان مبادلات تجاری این کشور با ایران از ٢میلیارد دلار در سال ٢٠٠٠ میلادی به رقم ٢٧میلیارد دلار در سال ٢٠١٧ میلادی رسیده است. از سوی دیگر بر طبق گزارش فارین افرز چین با عقد قراردادهای جامع با کشورهای خاورمیانه، تأمین انرژی خود را در بلندمدت تضمین کرده است. ایران، قطر و عربستان سعودی بزرگترین صادرکنندگان نفت و گاز به کشور چین هستند. به گزارش این نشریه، پس از سال ٢٠١٢ به طور متوسط قطر ٢٨درصد از نیاز سالانه گاز طبیعی چین را تأمین و ایران ١١درصد از نیاز نفت چین را به این کشور صادر کرده است.
وامهای بشردوستانه برای خاورمیانه
همچنین چین با پرداخت وام و کمکهای بشردوستانه به کشورهای خاورمیانه، افکار عمومی این کشورها را با خود همراه کرده است. در پنج سال گذشته چین بیش از ٢٣میلیارد دلار به کشورهای منطقه بهعنوان وام پرداخت کرده است؛ از این میزان ٢٠میلیارد دلار به بازسازی زیرساختهای اقتصادی این کشورها و سهمیلیارد دلار به بازسازی نهادهای مالی کشورهای خاورمیانه اختصاص داده شده است. علاوه بر این حجم از وام که به نهادهای اقتصادی کشورهای خاورمیانه اختصاص پیدا کرده است، چین ١٥٠میلیون وام برای بهبود ساختارهای نهادهای اجتماعی منطقه و ٩٠میلیون دلار کمک بشردوستانه به کشورهای یمن، سوریه، اردن و لبنان پرداخت کرده است.
تهاتر گردشگر با کشورهای آسیای غربی
قراردادهای اقتصادی تنها مسیری نیست که چین برای حضور در منطقه انتخاب کرده است، این کشور تلاش کرده است با تصویب قراردادهای دو و چندجانبه در حوزه فرهنگی و گردشگری پازل حضور خود را در منطقه کامل کند. چین پس از مدتها انزوا در حوزه گردشگری تلاش کرده است تا سیاست درهای باز را در این حوزه هم پیگیری کند. در سال ٢٠١٨ دولت چین طی قراردادی با بن سلمان، شاهزاده سعودی، معلمان چینی را برای آموزش زبان چینی در مدارس عربستان به این کشور اعزام کرد؛ از این جهت که برخلاف فرهنگ غربی، فرهنگ کشورهای شرق آسیا برای مردمی که در کشورهای خاورمیانه مشغول فعالیتهای اقتصادی هستند تا حدودی ناشناخته است، چین برای افزایش مبادلات تجاری با کشورهای منطقه تلاش دارد تا فضای فرهنگی لازم را برای تبادلات تجاری در دهه آینده آماده کند. درنهایت میتوان گفت منطقه خاورمیانه برای کشورهای تولیدکننده نفت ارزش اقتصادی قبلی را ندارد و این قدرتهای نوظهور اقتصادی مانند چین هستند که بهزودی جایگزین کشورهایی که در گذشته در منطقه حضور داشتند، خواهد شد. از این جهت که دکترین اقتصادی چین برخلاف آمریکا، بر ثبات سیاسی و اقتصادی در منطقه تأکید دارد، میتوان حضور چین در خاورمیانه را مغتنم دانست. برای این منظور کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا باید نهادهای اقتصادی خود را برای حضور چین آماده کنند تا بتوانند از منافع اقتصادی حضور این قدرت جدید بهرهمند شوند.